دیدگاه امانوئل کانت در مورد آموزش و پرورش
چکیده:
آموزش و پرورش، کلید فتح آینده است و از دیرباز انتظار از آموزش و پرورش آن بوده که انسانهای فردا را تربیت کند و نسل امروز را برای زندگی در جامعهی فردا آماده سازد. بنابراین ضرورت دارد برنامهریزان و سیاست گذاران آموزشی، معلمان و مسئولان آموزش و پرورش، الزامات و مقتضیات زندگی فردا را بشناسد تا بتوانند دانش و بینش لازم را در کودکان و جوانان برای فعالیت در جامعه فردا پرورش دهند. در راستای این سیاست شناسایی روشهای آموزشی و فلسفس پیشگامان تربیتی از اهمیت خاصی برخوردار است.
مقالهی حاضر درصدد شناخت روشها و نظرات امانوئل کانت، از پیشگامان تعلیم و تربیت، میباشد. پس از ذکر مقدمه، مطالبی در مورد زندگینامه امانوئل کانت نگاشته میشود سپس مشکلات تعلیم و تربیت در قرن 18 در آلمان مورد بررسی قرار میگیرد و بعد از ارائهی مشکلات به نظرات و راهکارهای امانوئل کانت در مورد مربی و پاداش و تنبیه اشاره شده است.
در ادامه، دورههای تعلیم و تربیت مطرح میگردد و سپس به تربیت اخلاقی از نظر کانت اشاره شده است. در پایان نیز، نسبت به جمعبندی نتیجهگیری مطالب مذکور، اقدام شده و بر اساس یافتههای مندرج در مقاله، به منظور تقویت و بهبود نظام آموزش پرورش کشور، پیشنهاداتی مطرح میگردد.
مقدمه:
در صدههای اخیر، کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، با فراز و نشیبهای فراوانی در زمینههای فرهنگی و آموزشی مواجه بودهاند و اساتید و دانشمندان عرصهی تعلیم و تربیت تأثیر زیادی بر پیشرفت جوامع داشتند. در این راستا ضروری است که مربیان تعلیم و تربیت با روشها و اصول این دانشمندان آشنا شوند. تا بتوانند با استفاده از چندین روش موفق، گامهایی را بردارند.
برای رسیدن به این هدف، بر آن هستیم که دیدگاه امانوئل کانت را دربارهی آموزش و پرورش بیان کرده و به مشکلات آموزشی قرن 18 و راهبردهای حل مسائل را از نظر کانت بررسی کنیم. ما به دنبال آن هستیم تا با رعایت اصولی چند از کانت که بعد از ارسطو، معروفترین فیلسوف غرب نامیدهاند، افقهایی را در آموزش و پرورش باز کنیم. هدف دیگر ما سوق دادن معلمان عزیز به سوی مطالعه و پرورش است به طوری که هر مربی با چندین دیدگاه آموزشی آشنا شده و در موقعیتهای گوناگون از آنها استفاده کند.
زندگینامه:
اما نوئل کانت در 22 آوریل 1724 میلادی در شهر کونیگسبرگ، آلمان متولد شد، پدر او مردی سراج بود. کانت هم در آوان کودکی در خانهی پدرش و هم در مدرسهی فریدریش، که از سال 1732 تا 1740 در آن تحصیل میکرد، بنا به طریقهی فرقهی مذهبی خاصی که غلو در پرهیزکاری و تقدس داشتند، بار آمد و در تمام مدت عمر صفات حسنهی این متقدسین با خلوص نیت مورد توجه او بوده است، ولی البته در برابر مناسک و آداب مذهبی که در مدرسه مجبور به رعایت آنها بود، عکسالعمل حادی از خود نشان میداد. کانت ضمن سایر دروس رسمی مدرسه زبان لاتینی را به خوبی آموخت.
در سال 1740 در شهر موطن خود وارد دانشگاه شد و موضوعات بسیار مختلفی را برای تحصیل انتخاب کرد، کسی که تأثیر عمدهای در ذهن او داشت مارتین کوتسن استاد منطق و ما بعدالطبیعه بود. کوتسن از شاگردان ولف بود. کانت میتوانست از کتابخانهی کوتسن استفاده کند، از جانب ولف تشویق گردید فیزیک نیوتن را مطالعه کند، لذا تألیفات اولیهی کانت بیشتر راجع به علوم طبیعی است و مهمترین تألیفات او عبارتند از:
نقد عقل محض در سال 1781
مقدمه بر هر فلسفهی آینده 1783
مبانی اساسی فلسفهی اخلاقی 1786
نقد حکم و تصدیق 1793
و در سال 1797 فلسفهی اخلاق را منتشر کرد. (کاپلستون، فردریک، (1373) از ولف تا کانت، ترجمهی اسمائیل سعادت و منوچهر بزرگ مهر).
مشکلات تعلیم و تربیت در قرن هیجدهم در آلمان:
مشکلات و اوضاع عمومی مدارس را در 4 نکته میتوان خلاصه کرد-
در مقام اول:
کیفیت معلمان کاملاً تأسفبار بود، تعلیمات عمومی را کشیشان بر عهده داشتند و اغلب اوقات کشیش که زیاد مشغول بود یا میپنداشت که زیاد مشغله دارد با واگذاری این وظیفه به معاونش از زیر بار آن شانه خالی میکرد. او هم که با عهدهدار بودن مشاغل سهگانهی ادارهی امور کلیسا، نواختن زنگها، و خزانهداری در زحمت بود، از این که بتواند کودکان را در جهت تأیید به هجا (هیجی) کردن شرعیات وادار، احساس غرور میکرد.
در مقام دوم:
حضور در مدرسه نامرتب بود، گفتنی است که مدرسه عمومی غالباً فقط صبح یک شنبه و مدت آن یک یا دو ساعت دایر بود. میتوان تصور کرد که چگونه اولیا کودکان، در محیطهای فوقالعاده بیفرهنگ و عقب مانده میتوانستند فرزندان خود را به حضور مرتب در مدرسه وادار کنند. به طور خلاصه مدرسه رفتن عبارتی بیمعنی بود، اینکه دانشجویان وقتی کار دیگری نداشتند در دانشگاه حاضر میشدند ناگفته بماند!
در مقام سوم:
مدرسه به اندازهی کافی نبود. پس از سطح پایین معلمان و حضور نامرتب دانشآموزان این سومین نقطه ضعف تعلیمات در آلمان بود و از لحاظ موسسات آموزشی کمبود وجود داشت.
در مقام چهارم:
تعلیمات از سیاست ارتجاعی کلیسا و سلاطین رنج میبرد، این مطلب را میتوان با بررسی طبیعت تعلیمات در مدارس متوسطه به روشنی تمام مشاهده کرد موضوع اصلی آموزش در همهی مدارس متوسطه زبان لاتینی است و زبان آلمانی تا نیمهی دوم قرن هیجدهم به مدرسه راه نیافت... این زبان آموزی از مقصد منحرف شده بود. و زبان لاتینی را فقط برای منازعه دربارهی کتاب مقدس مطالعه میکند و زبان یونانی را فقط برای اینکه عهد جدید به این زبان نوشته شده بود یاد میگرفتند و نه برای اینکه افلاطون وجود داشته است!
اما باید فراتر، پشت همهی این معایب عیب عمیقتری نهفته است، آموزش قرن هیجدهم بد است. ولی آن چه بد را بدتر میکند این است که قرن هیجدهم کودک را نمیشناسد. آن چه که میتوان آن را کودک نامید، قرن هیجدهم به کلی فاقد آن است و از این رو فکر آموزش اساس محکمی ندارد.
بنابراین کانت در خصوص تعلیمات زمان خود چنین قضاوت میکند:
مؤسسهی آموزشی کم نیست، اما بیشترشان بدند چون کار آنها علیه طبیعت است... و فقط طرز کار معمول در قرن بیخبری و نادانی را طابقالنعل به نعل دنبال میکنند، اما انتظار اینکه سلامت نوع بشر با بهتر شدن تدریجی مدارس تضمین شود بیهوده است. اگر امید میرود که حاصل کار خوب باشد، باید مدارس به کلی بازسازی شود. به راستی مدارس از لحاظ ساختمان اولیه معیوبند و خود معلمان به بازآموزی نیاز دارند. این دگرگونی با یک انقلاب سریع ممکن است نه یک اصلاح تدریجی. بدین منظور تنها یک مدرسه که با روش صحیح و به شیوهای نو سازمان یافته است، کافی خواهد بود.
تعلیم و تربیت از نظر کانت:
کانت پیرو مکتب ایدهآلیسم است و او برای انسان از لحاظ آزاد بودنش اهمیت فراوانی قائل است و معتقد است که در هر زمان معین باید مرحلهای از کمال را تحقق ببخشیم.
«آدمی تنها مخلوقی است که باید تربیت شود»
به دلیل آزادی، خود آدمی موجودی دارای صیرورت است و در میان همهی موجودات فقط آدمی به راستی، هستی زمانی دارد. حیوان هیچ گونه هستی زمانی ندارد و به محض این که به دنیا آمد حیوان با غریزهاش هر چه تواند بود، هست.
کانت با روسو در این باره هم عقیده است (... صفت خاصی یافت میشود که ممیز آدمی از حیوان است و آن قوهی تکامل است، قوهای که با مساعدت مقتضیات سایر قوی را متوالیاً به ظهور میرساند و در آدمیان چه در نوع و جه در فرد موجود است. در عوض حیوان پس از چند ماه آن چه تواند بود، هست. و نوعش پس از هزاران سال همان است که در ابتدای هزاره بوده است) روسو
آدمی در ابتدا هیچ چیز نیست، چون آزاد است و آزادیش به ورشنی نمایانگر هیچ بودنی است که خود آدمی باید هستی خوبش را از خلال صیرورت از آن رها کند. از این رو تعلیم و تربیت مسئلهی خاص انسان است.
آدمی چه باید بشود؟ چه میتواند باشد؟ قدرتهایش تا کجا میتوانند پیش بروند؟ و... بزرگترین مسئلهای که میتواند برایش مطرح شود همین است.
مربی از نظر کانت:
کانت معتقد است که تعلیم و تربیت انسان مورت تصاعدی دارد، از این رو به یک دور منطقی میرسیم و آن را اینگونه بیان میکنند:
«برای درست تربیت کردن، باید درست تربیت شده باشیم»
کانت مشکل را چنین مطرح میکند:
«آدمی حیوانی است که به معلم نیاز دارد... اما این معلم را جزء در میان هم نوعان خود پیدا نتوان کرد. چنین معلمی مثل خودش حیوانی است که به معلم نیازمند است» (فکر تاریخی عمومی از دیدگاه جهان وطنی، کانت، 1784)
پس آدمی را تعلیم و تربیتی باید، اما آنکه موظف است تربیتش کند خود انسانی متأثر از ناهنجاری طبیعتش میباشد و باید در دیگری آن چیزی که خود محتاج آن است، به وجود آورد. به همین دلیل آدمی همواره از مقصود خود منحرف میشود.
(امانوئل کانت، مردم شناسی، 1775)
از این رو او اعتقاد دارد که اگر بخواهیم انسان به کمال مطلوب خود دست یابد، باید مسئولیت تعلیم و تربیت او را موجوداتی فراتر از انسان قبول کند. (از نظر او یک مربی باید یک سر و گردن از سایر افراد جامعه، از لحاظ معرفت، اخلاق، معلومات، مهارتها و... بیشتر داشته باشد، لذا برای اصلاح وضع تعلیم و تربیت باید اول مربیان را اصلاح کرد.)
پاداش و تنبیه:
کانت معتقد است که در امر تعلیم و تربیت گاهی باید به تنبیه متوسل شد. او تنبیه را به دو صورت اخلاقی و مادّی میپذیرد. او در نظریهی فلسفی حقوقش مدافع این عقیده است که تنبیه نباید هدفی اعم از اصلاح مقصر یا دادن سرمشق، داشته باشد و بنابراین تأکید میکند که هدف تنبیه باید اصلاح مقصر باشد و خواهان این است که کودکان بفهمند که هدف تنبیه فقط اصلاح خودشان است.
تنبیه یا مادی است و یا اخلاقی، تنبیه وقتی اخلاقی است که به تمایل کودک به مفتخر بودن و محبوب بودن که ممّد حسن رفتار است لطمه وارد شود. و این بهترین نوع تنبیه است. چون به حسن رفتار کمک میکند. مثلاً وقتی کودکی دروغ میگوید، نگاهی تحقیرآمیز به عنوان تنبیه کفایت میکند و این مناسبترین نوع تنبیه است. تنبیه مادی دو صورت دارد یا خواستههای کودک نادیده گرفته میشود و یا در معرض آزار قرار میگیرد. اولی از نوع تنبیه اخلاقی و از نوع منفی آن است. و نوع دوم نیز باید با احتیاط مورد استفاده قرار گیرد تا مبادا به بنده خوبی تبدیل شود.
پاداش دادن به کودکان خوب نیست، پاداش دادن آنان را خودخواه بار میآورد و مایهی مزدور صفتی میشود. وقتی که پای پاداش در میان باشد، باعث میشود که کودکان روحیهی کاسب کارانه پیدا میکنند. اگر بیش از اندازه به پاداش دادن تکیه کنیم کودک به صورت شرطی شدن چیزهایی را یاد میگیرد که پشتوانه ندارد. یادگیری مؤثر آن است که از انگیزهی دورنی کودک استفاده کنیم.
دورههای تعلیم و تربیت:
به طور کلی کانت 3 دوره در تعلیم و تربیت را مشخص میکند. دورهی نخست دورهی پرورش تن است که کانت هنوز آن را تربیت طبیعی مینامد. این مرحله، پرورش تن به معنای واقعی آن است، که چیزی جزء پرستاری و مراقبت از نوزاد، توسط پدر و مادر، دایهها و پرستاران نیست. این اولین دورهی تعلیم و تربیت است که باید منفی باشد.
دورهی دوم پرورش تن به معنای فعال آن است. در این مرحله تن نه تنها نگهداری بلکه ورزیده میشود. موضوع بسط و توسعه کاربرد و حرکات ارادی و همچنین استفاده از اندامهای حسی است. از این زمان پرورش تن تا حدی به آن چه که آن را ژیمناستیک مینامیم نزدیک میشود.
در دورهی سوم پای تربیت فکر یا پرورش روان که هنوز میتواند طبیعی نامیده شود به میان میآید. این مرحله تربیت طبیعی است، چون بنیاد بخش بزرگی از آن، همچون پرورش تن بر انضباط است که با تعلیم و تربیت مدرسهای به معنی اخص رو به رو هستیم. به طور وضوح کانت برای این قسمت از تعلیم و تربیت که متضمن حسن ختام آن است قطعیترین اهمیت را قائل است تربیت اخلاقی باید مقدمهی تعلیم و تربیت دینی و بنیانگذار آن باشد و در همان حال به قول روسو از تولد ثانویهی آدمی خبر داده و آن را رهبری کند.
دو اصل باید بر این بینش کلی حاکم باشد. نخست باید مراحل مختلف تربیت را هم آهنگ کرد. به عبارت دیگر در هر مرحله از رشد کودک باید مطابقتی میان روح و جسم وجود داشته باشد. مثلاً در مرحلهی نخست که طی آن پرورش تن مهمتر است، نباید از رهبری کودک به پاسخگوئی به بعضی از مقتضیات اخلاقی غفلت شود. اما این مقتضیات باید با سنش متناسب باشد. «طبیعت خواهان این است که کودک قبل از بزرگسالی کودک باشد. اگر بخواهیم این تربیت را بهم بزنیم میوههای پیشرسی تولید خواهیم کرد که نارس و بیمزهاند و زود فاسد میشوند. حکمای جوان و کودکان پیر بار خواهیم آورد...» ژان ژاک روسو
پرورش قوای فکری باید منظم و هماهنگ باشند و قاعدهی مهم، در این باره این است که هرگز قوهای به خاطر خودش و به تنهایی پرورده نشود. بلکه هر قوه تنها در ارتباط با قوای دیگر رشد کرده و پرورش یابد.
اصل دوم این است که مراحل تعلیم و تربیت به یکدیگر وابسته هستند و یک دیگر را تحت تأثیر قرار میدهند. مثلاً چگونگی رفتار مربیان با کودک و برخورداری او از امکانات در مرحلهی نخست، میزان رشد او را در مراحل بالاتر تحت تأثیر قرار میدهد. به طوری که کودک در هر زمانی مقتضیات خاص خود را دارد که وابسته به میزان رشد او در مرحلهی قبلی بوده و زیربنای مرحلهی بعدی میباشد.
تربیت اخلاقی از دیدگاه کانت:
او در مورد تربیت اخلاقی بر این باور است که باید بر قواعد کلی رفتار مبتنی باشد نه بر انضباط باید مراقبت کرد که کودک به عمل کردن طبق قواعد خو بگیرد و دستخوش محرّکهای متغیر زودگذر نشود. از تأدیب چیزی جز عادتی که با گذشت زمان قدرت آن کاهش مییابد باقی نمیماند. کودک باید یاد بگیرد که طبق قواعد کلی که موّجه بودنشان برایش قابل درک است رفتار کند. منشأ قواعد کلی رفتار باید باطن آدمی باشد. در تربیت اخلاقی باید در ایجااد فرصتی بود که هر چه زودتر تصوری از درست و نادرست برای کودکان مهیا کرد. اگر درصدد استقرار مبانی اخلاقی هستیم، نباید تنبیه کنیم تقدس و تعالی اخلاقی بدان پایه است که نباید با قرار دادن آن در ردیف انضباط از قدر آن بکاهیم.
پیش از هز چیز فرمانبرداری در خوی و منش کودک، کیفیتی اساسی محسوب میشود. این فرمانبرداری دو صورت دارد:
1) اطاعت محض از دستورات مافوق
2) تبعیت از آن چه عاقلانه و حاکی از حسن نیت باشد.
فرمان برداری ممکن است زاییدهی اجبار باشد، که در این حالت اطاعت محض است. نیز ممکن است ناشی از اعتماد باشد که در این صورت از نوع دوم است. اطاعت از روی اختیار خیلی مهم است، اما اطاعت جبری نیز لازم است. زیرا کودک باید برای بزرگسالی آماده شود و ممکن است در جامعه بعضی از قوانین را بر خلاف میل طبیعی رعایت کند.
هر گونه سرپیچی از رعایت ارزشهای اخلاقی (دستور) نشانهی عدم فرمانبرداری و مستوجب تنبیه است. حتی در موردی که قاعده بر اثر عدم توجه زیر پا گذاشته شده است، لزوم تنبیه منتفی نمیشود. (کانت، امانوئل (1847)، اندیشههایی دربارهی آموزش و پرورش ترجمهی دکتر غلامحسین شکوهی.)
بحث و نتیجهگیری:
امانوئل کانت به عنوان یکی از دانشمندان و عرصهی تعلیم و تربیت در قرن 18 است که در آلمان تأثیرات فراوانی بر پیشرفت این کشور داشته است، به طوری که او را بعد از ارسطو معروفترین فیلسوف غرب نامیدهاند. با مطالعه دربارهی نظریات ایشان میتوان به این نتیجه رسید که مشکلات تعلیم و تربیت امروزی ما تقریباً مشابهتهایی هم در آلمان قرن 18 دارد و امتحان، روشهای کانت در حل مشکلات تأثیراتی را هم خواهد داشت.
درست است که کانت پیرو مکتب ایدهآلیسم است و در فلسفهی اسلامی از آرمانگرایان انتقاد میشود ولی به نظر حقیر باید تا حدودی به نظرات ایشان در مورد تربیت اخلاقی و رعایت ارزشهای جوامع تأکید کرد و با فرد خاطی باید در جامعه (مدرسه، محیط، و...) برخورد شود و قانون باید همیشه و در همه جا و توسط همهی افراد مورد احترام واقع شود. برای تربیت کردن اخلاقی دانشآموزان نیازی نیست که به آنها توضیح دهیم، جایزه دهیم، و یا... اگر خود مربیان (پدر، مادر، معلم و جامعه) به موارد اخلاقی عمل کنند، دانشآموزان آنها را برای خودشان الگو قرار دهند و تمامی ارزشها درونی خواهد شد.
بر همین اساس است که کانت یک دور منطقی را در تعلیم و تربیت بیان میکند و معتقد است که قبل از هر چیز باید مربیان ما اصلاح شوند به نظر کانت یک معلم باید یک سر و گردن (از لحاظ، فرهنگی، علمی و...) از بقیهی جامعه بیشتر داشته باشد تا بتواند جامعه را به پیش ببرد.
برای این منظور است که اهمیت مطالعه و تحقیق و به روز و یا جلوتر از روز بودن برای معلمهای عزیز آشکار میشود که باید از برنامههای اساسی نظام عزیز ما باشد.
منابع و مآخذ
1) کاپلستون، فردریک، (1373) تاریخ فلسفه (جلد ششم)، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر
2) کانت، امانوئل (1847)، اندیشههایی دربارهی آموزش و پرورش، ترجمه دکتر غلامحسین شکوهی
3) کاپلستون، فردریک (1373)، از ولف تا کانت، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر
4) شکوهی، غلامحسین، (1383) تعلیم و تربیت و مراحل آن.
- لینک منبع
تاریخ: شنبه , 08 بهمن 1401 (11:35)
- گزارش تخلف مطلب