تاریخچه ی مطالعه یادگیری در روانشناسی
مشخص نیست که روانشناسی از چه زمانی به طور رسمی رشته ای علمی شناخته شده است. اما پژوهش های روان شناختی از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد. ویلهم وونت نخستین آزمایشگاه روان شناختی را در سال 1879 در لایپزیک آلمان دایر کرد. ولی گفته می شود ویلیام جیمز چهارسال زودتر در هاروارد ایجاد کرده بود.
شهرت وونت از یک سو به دلیل پدید آوردن رشته روانشناسی به عنوان یک رشته ی علمی جدید و از سوی دیگر به دلیل انتشار مجله ای برای ارائه گزارش تحقیقات روان شناسی است.
احساس، ادراک،زمان واکنش،تداعیهای کلامی،توجه و عواطف از عمده ترین مضامینی بود که دانشمندان جوان در آزمایشگاه وونت بررسی کردند.
هرمان ابینگهاوس محقق دیگری است که با تلاشهای خود به روش تجربی اعتبار بخشید و در تبدیل روانشناسی به رشته ای مستقل گام مهمی برداشت او فرایند های ذهنی برتر را بررسی و توجه خود را به مطالعه ی حافظه معطوف کرد.
ساختار گرایی و کارکرد گرایی:
اگر چه تحقیقات وونت و ابینگهاوس نظام مند بود ولی به دلیل محدود بودن به حوزه ی جغرافیایی خاص، تاثیر اندکی در نظریه های روان شناختی داشت.
دیدگاه تداعی گرایی بر این باور بود که ضمیر خود آگاه انسان حوزه ی مناسبی برای بررسی علمی است.
تینچر مسلم می دانست که ذهن انسان، ترکیبی از تداعی مفاهیم است. بنابراین به منظور بررسی پیچیدگی های ذهن،باید این تداعی ها تجزیه شوند و آن گاه هر مفهوم به صورت منفرد مطالعه شود. تینچر معتقد است درون نگری نیز، شکلی از مشاهده است.
مشکلات ساختارگرایان:
1 – روش درون نگری اغلب دشوار و غیر واقعی است.
2 – تداعی مفاهیم مطالعه شده اما درباره این که تداعی ها چگونه به وجود آمده اند کمتر بحث شده است.
3 – فرایند های درون نگری از احساس و ادراک فوری کاملا متفاوت است.
کارکرد گرایی ویلیام جیمز:
در این مکتب فرض این است که فرایند های ذهنی و رفتار های موجود زنده به او در انطباق با محیط کمک می کنند. کار کرد گرایی در دانشگاه شیکاگو و با کار جان دیویی و ویلیام جیمز و آنجل توسعه یافت.
تاثیر گذارترین آنها ویلیام جیمز با دو جلد کتاب با عنوان اصول روان شناسی است. جیمز براین باور بود که مفاهیم ساده رونوشتی از درون داده های محیطی نیستند بلکه محصول افکار و تفکر انتزاعی انسان می باشند. به نظر جیمز جریان افکار هر انسان وقتی تغییر می کند که تجارب وی تغییر کند. از نظر دیویی فرایندهای روانشناختی را نمی توان به اجزائی جدا از هم تقسیم کرد از نظر او ضمیر خود آگاه را باید از منظری کل نگر بررسی کرد.
افکار کارکرد گرایان متاثر از آراء داروین درباره تکامل بوده است. کار کرد گرایان مخالف روش درون نگری بودنو و علت آن را نحوه ی مطالعه ی آگاهی می دانستند. درون نگری می کوشد آگاهی را به مطالعه ی عوامل جداگانه محدود کند که این امر از نظر کار کرد گرایان غیر ممکن است
به نظر آنان مطالعه ی یک پدیده در انزوا مشخص نمی کند که آن پدیده چگونه نقش خود را در بقای موجود زنده ایفا می کند.
به نظر دیویی نتایج تجارب روانشناختی باید در آموزش و نیز در زندگی روزمره کاربرد داشته باشد.
رفتار گرایی:
از نظر رفتار گرایان،یادگیری به معنی تغییر در شکل یا فراوانی رفتار است. در این رویکرد رفتارهای فراگیر مورد سنجش قرار می گیرد تا در زمان مناسب برای شروع آموزش مشخص شود. هدف از آموزش رفتارگرایی این است که فراگیر به درستی به محرکها پاسخ دهد. این آموزش مستلزم تقسیم مطالب درسی به بخش های کوچکی است که می توان به ترتیب بر آنها تسلط یافت در این فرایند، پاسخگویی مکرر فراگیروباز خورد به پاسخهای درست ضروری است.
اصول آموزش در رفتارگرایی، رابطه نزدیکی با یادگیری دارد، زیرا هدف آموزش، ایجاد تغییر رفتار است.
شناخت گرایی:
نظریه های شناختی بر سازماندهی شناختی و توسعه ی شبکه های تفسیر روابط و نظامهای تولید تاکید دارد. این نظریه، پدیده هایی مانند یادگیری مفهوم، تفکر، استدلال، حل مسئله، انتقال و یادگیری مهارتهای پیچیده را مطالعه می کند و هم چنین چگونگی دریافت،پردازش، ذخیره سازی و بازیابی اطلاعات را تبیین می کند.
در این دیدگاه توجه کمتری به این امر می شود که فراگیر چه می کند، بیشتر به این مسئله که فراگیر چه می داند و نحوه ی دستیابی به این دانش چگونه است می پردازد.
اصول آموزش مهم در این نظریه شامل فعال بودن فراگیر، استفاده از تحلیل های مرتبه ای در طراحی آموزشی، تاکید بر ساختار و سازماندهی دانش و مرتبط کردن دانش جدید با ساختارهای شناختی قبلی فراگیر است. مطالبی که قرار است آموخته شود باید معنی دار باشد یعنی با آنچه فراگیر از قبل می داند پیوند یابد.
چون رویکرد شناختی در افزایش درک مااز این فرایند نقش کمی دارد،مورد انتقاد قرار می گیرد.
ساختن گرایی:
در این رویکرد دنیای ذهن فراگیر اهمیت خاصی دارد، زیرا فراگیر اطلاعات را به درون برده و آنها را به روش هایی پردازش می کند که بازتابی است از نیازها، آمادگی ها، نگرشها، باورها و احساسات او.
ساختن گرایی به تولید معنی از تجربه باور دارد. ساختن گرایان بر این باورند که آموزش، به فراگیر و محیط او بستگی دارد و بیشتر بر تعامل محیط و فراگیر تاکید می کند.
وجوه مشترک این رویکرد با رفتارگرایی و شناخت گرایی:
1 - در گیر کردن فعالانه فراگیر در یادگیری
2 – ساز ماندهی موقعیتها
ساختن گرایی اغلب بر " بافت اجتماعی " یادگیری از طریق گروههای همکار و الگوهای اجتماعی تاکید دارند.
روانشناسی گشتالت:
گشتالت کلمه ای است آلمانی و معنی آن به "شکل کلی، حدود کلی و الگوی کلی " نزدیک است. گشتالت تمایل انسان به سازماندهی اطلاعات حسی در قالب الگوها و روابط کلی را می رساند به عبارت دیگر ذهن انسان به جای ادراک بخش ها و قطعاتی از اطلاعات نامربوط، واقعیتهای عینی را به کل سازمان یافته ای تبدیل می کند.
معنی و اهمیت نظری محرکهای سازمان یافته در ایجاد تجربه های ادراکی، محور اصلی مکتب گشتالت را تشکیل می دهد.
نظریه پردازان گشتالت با نظر رفتارگرایان درباره نقش آگاهی موافق نیستند. در این دیدگاه بینش و ادراک فقط با آگاهی امکان پذیر است. ایشان بر این باورند که ادراک، معنی دار است.
نظریه های آموزش و یادگیری بر عوامل مختلفی تاکید دارند:
سازماندهی مطالب درسی، عرضه ی آنها در بخشهای قابل فهم، فراهم کردن فرصت تمرین برای فراگیر، ارائه بازخورد صحیح و برنامه ریزی برای مرور مطالب.
یکپارچگی نظریه و عمل:
نظریه و عمل مکمل یکدیگر بوده و هدف هردو بهبود فرایند یاددهی – یادگیری است. واقعیت این است که نظریه و عمل بر یکدیگر تاثیر گذارند. بسیاری از نظریه ها سرانجام در کلاس اجرا می شوند و بدین وسیله زمینه را برای اصلاح و تجدید نظر فراهم می آورند.
روشهای تحقیق در روانشناسی یادگیری:
بدون تردید، سنجش یادگیری و تحقیق دربارهی آن دشوار است واین دشواری به این دلیل است که این پدیده به صورت مستقیم قابل مشاهده نیست، بلکه از نتایج و پیامدهای آن می توان به وجود آن پی برد.
در عین حال، شرایط پژوهش باید دقیق باشد به گونه ای که پژوهشگران دیگر بتوانند آن تحقیق را تکرا کنند.
عمده ترین راههای سنجش نتایج یا پیامدهای یادگیری عبارت از:
مشاهده مستقیم، پاسخهای کتبی، پاسخهایشفاهی، تعیین میزان یادگیری به وسیله ی دیگران و خود سنجی
مشاهده ی مستقیم:
به مواردی از رفتار فراگیر دلالت دارد که در آن، هدف از مشاهده تعیین این امر است که آیا یادگیری رخ داده است یا نه؟ مشاهده ی مستقیم به شرطی می تواند شاخص روایی از یادگیری باشد که ساده و مشخص باشد و استنباط های بسیار اندکی را از طرف مشاهده کننده موجب شود.
دشواری مشاهده ی مستقیم این است که:
1 - به دلیل آنچه قابل مشاهده است، از فرایندهای شناختی و انفعالی زیر بنایی رفتار غفلت می شود.
2 – اگر چه مشاهده ی مستقیم رفتار نشان می دهد که یادگیری اتفاق افتاده، اما بروز رفتارهای نامناسب به معنی یاد نگرفتن نیست.
پاسخهای کتبی:
میزان یادگیری، اغلب بر اساس پاسخهای کتبی، مانند آزمون، مشق شب، مقالات و گزارشها ارزیابی می شود. سهولت نسبی استفاده از پاسخهای کتبی موجب شده است که از این پاسخها به عنو ان ملاکهای مطلوب یادگیری استفاده شود
پاسخهای شفاهی:
پاسخهای شفاهی، بخش جدایی ناپذیر فرهنگ مدرسه است. معلمان گاهی در جلسات کلاس، از فراگیران می خواهند که به سوالهای گوناگونی پاسخ دهند؛ آنان به این وسیله می توانند یادگیری فراگیران را برآورد کنند.
تعیین میزان یادگیری به وسیله ی دیگران:
راه دیگر سنجش یادگیری، استفاده از نظر دیگر ان و درجه بندی کمیت یا کیفیت یادگیری فراگیران است. و مزیت آن این است که مشاهده گران احتمالا عینی تر از خود فراگیر می توانند درباره ی آنان قضاوت کنند.
خود سنجی:
خود سنجی گزارشی است از درجه بندی و بیان عباراتی درباره ی فرد که خود او انجام می دهد که عبارت است از:
1 – پرسش نامه: که فرد پاسخگو را با سوالهایی درباره ی اعمال و افکار وی مواجه می کند.
2 – مصاحبه:نوعی پرسشنامه است که مصاحبه کگننده سوالهایی را مطرح می کن یا نکاتی را به بحث مگذارد و پاسخ دهنده به طور شفاهی به آنها جواب می دهد.
3 – یاد آورد برانگیخته شده: در این شیوه هنگام انجام دادن تکلیف از افراد فیلمبرداری می شود سپس، آزمودنی نوار تهیه شده را مشاهده می کند و افکار خود را درباره ی قسمتهای مختلف آن به یاد می آورد.
4 – بلند فکر کردن: در این روش فراگیران می توانند افکار، اعمال و احساسات خود را در جریان فعالیت یا ذانجام دادن تکلیفی به صورت کلامی بیان کنند.
5 – گفتگو: نوع دیگر گزارش توسط فرد، گفتگو و مکالمه ای است بین دو یا چند نفر، در حالی که با انجام دادن تکلیفی مشغول یادگیری هستند.
- لینک منبع
تاریخ: جمعه , 07 بهمن 1401 (17:35)
- گزارش تخلف مطلب