تاثیرات گفتارى و رفتارى انسانها بر همدیگر
بدون شک، همه انسانهادر زندگى اجتماعى خود به صورتهاى گوناگون، بریکدیگر آثار مطلوب یا غیر مطلوب مىگذارند.
بیشتر این تاثیرها از راه گفتار است، تنها یکى از آنها از راهرفتار مىباشد و دیگران را تحت تاثیر قرار مىدهد.
این موضوع بحث گستردهاى در چندین رشته از علوم انسانى است که اصلآن مربوط به روانشناسى است.
بنابراین، با ذکر چند جمله نمىتوان تمام جوانب این موضوع را موردبحث قرار داد.
اما به اجمال، به چند نکته اشاره مىشود:
الف تاثیر گفتارىتاثیر گفتارى انسانها بر یکدیگر گاهى به صورت تعلیم و تعلم جلوهمىکند و رابطه بین معلم و متعلم را مىسازد، خواه به صورت تعلیم وتعلم رسمى باشد و خواه غیر رسمى، اما گاهى ارتباط تعلیمى بهصورتهاى دیگرى بین افراد برقرار مىشود.
بنابراین، دایره تعلیم و تعلم بسیار گسترده است.
یکى از اشکال آن «تبلیغ» است.
تاثیرى که دستگاههاى تبلیغاتى بر افراد دارند از دیگر دستگاههاىتعلیم و تربیت کمتر که نیست، بلکه گاهى بیشتر هم هستگاهى بدون اینکه خودمان توجه داشته باشیم که از کجا تاثیرپذیرفتهایم، احساس مىکنیم که رفتارمان تغییر کرده است، دیروز طوردیگرى بودهایم و امروز جور دیگرى شدهایم.
بسیارى از اوقات تصور مىکنیم خودمان خواستهایم تغییر کنیم و عاملىبر ما تاثیر نگذاشته، اما واقع آن است که تحت تاثیر واقع شدهایمو رفتارمان را از جایى اقتباس کردهایم.
دامنه تاثیرگذارىهاى رفتارى بر دیگران بسیار وسیع استنمونه بارز آن گروههایى است که چه پیش از انقلاب و چه پس از آنتشکیل شد.
در سطح پایین، اگر بخواهیم مثال برنیم، نمونهاش گروههاى خودجوشدانشآموزى است; مثلا، دانشآموزى که موقعیتبهترى از لحاظ بیان یاجاذبه گفتارى یا مانند آن دارد مىتواند بیش از نود درصددانشآموزان را تحت تاثیر قرار دهد.
از لحاظ جامعهشناسى، تحقیق و اثبات شده است که یک دانشآموزمىتواند از نظر طرز فکر و رفتار، یک کلاس را عوض کند; از لحاظ نوعلباس، نشستن در کلاس و مانند آن.
به عنوان مثال، دانشآموزى که لباس خاصى مىپوشد، در مدت کوتاهىدیگران هم با آن لباس علاقهمند مىشوند و از او تقلید مىکننددر سایر زمینههاى رفتارى و یا گفتارى نیز مساله به همین صورت استبه دلیل اینگونه تاثیرگذارىها رفتارى یا گفتارى است که اسلاممساله دعوت، ارشاد و تبلیغ را به صورت «امر به معروف» و «نهىاز منکر» مطرح کرده است.
ب تاثیرات رفتارىاصولا در زمینه بحث نظرى و فکرى، گاهى کسى مسالهاى را مطرح مىکندو برایش استدلال منطقى ارائه مىکند.
در این صورت، اگر بحث استدلال محکمى داشته باشد در شنونده تاثیرمىگذارد.
اما گاهى استدلال محکم نیست، اما نحوه بیان و برخورد گوینده طورىاست که مخاطب را تحت تاثیر قرار مىدهد; مثلا، گوینده شخص درستکارو وزینى است، وقتى حرف مىزند، پنجاه درصد تاثیر حرفش به دلیلشخصیت مقبول او و موقعیتى است که نزد مخاطب دارد.
عکس این مطلب هم صادق است نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت ایناست که بخصوص جوانان، دوست دارند وقتى سخن تازهاى مىشنوند از آنتاثیر بپذیرند و آن را براى دیگران نقل کنند; مثلا، اگر سخنشگفتانگیز و مهمى باشد که دیگران نشنیدهاند دوست دارند آن را نقلکنند.
ضرورت توجه به سطح مخاطب در گفتار
اما در مطالبى که مىخواهیم براى دیگران نقل کنیم، باید به نوعمخاطبمان هم توجه داشته باشیم و دقت کنیم که آیا سخن ما در اوتاثیر به جا مىگذارد یا تاثیر غیر مطلوب، آیا اگر مطلبى علمىاست، مخاطب توان درک آن را دارد یا نه؟ بسیارى از معارف براى همهمردم قابل درک نیست.
بنابراین، در نقل مطالب، باید به ظرفیت ذهنى و پایه معرفتى افرادتوجه داشت; همه چیز را نباید براى همه کس گفت.
به همین دلیل، در کتب روایى، بابى تحت عنوان «کتمان سر» وجوددارد.
روایات بسیارى از ائمه هدى: در این زمینه ورد شده است که اسرار مارا کتمان کنید و به دیگران نگویید.
شاید سؤال شود که مگر اسرار آنها چه بوده است که نباید به دیگرانگفته شود و نباید موجب اذاعه و فاش شدن آنها شویم؟ یا چرا بعضى ازافرادى که اسرار آنها را فاش کردهاند مورد لعن واقع شدهاند؟ یاچرا اگر بر برخى افراد بلاهایى نازل شده علت آن افشاى اسرار آنهاذکر شده است؟ آیا ما هم اسرارى مىدانیم که باید از دیگران کتمانکنیم آیا این روایات شامل حال ما هم مىشود یا فقط شامل عدهاى ازاصحاب سر مىشود که باید آنها را کتمان کنند؟ آیا همه چیز رامىتوان همه جا گفت؟ ملاک این مطلب چیست؟این روایتبه این مطلباشاره دارد که انسان در مقام راهنمایى دیگران، یابد به ظرفیتمخاطب توجه داشته باشد نباید همه مطالب را یکجا به مخاطب منتقلکرد. ممکن است افراد به دلیل ضعف عقل، تحمل درک برخى مطالب رانداشته باشند.
علاوه بر این، برخى از موضوعات از جمله معارف بلند درباره توحید یامقامات انبیا: و اولیاست که همه کس توان درک آن را ندارندبنابراین، از جمله اسرار محسوب مىشود که نباید به همه کس گفت، وگرنه موجب گمراهى آنها مىشود.
به عنوان مثال، پیامبر(ص) در روایتى مىفرمایند: «لو علم ابوذر وما فى قلب سلمان لقتله.» اگر ابوذر بدانچه در دل سلمان مىگذرد آگاهى یابد او را مىکشداین با وجود آن است که پیامبر(ص) بین آنها برادرى ایجاد کرده بودو آنها هر دو از نظر پایه ایمان و معرفت، در سطحى بالا و نزدیک بههم قرار داشتند.
از این مطلب به دست مىآید که معارف بلندى وجود دارد که به لفظ درنمىآیند; وقتى به صورت لفظ درآید، مردم معناى دیگرى از آن مىفهمندبنابراین، نباید آنها را پیش هر کس مطرح کرد، و گرنه یا گوینده رامتهم به کفر مىنمایند یا خودشان به کفر کشیده مىشوند و یا نسبتبهدیگران سوءظن پیدا مىکنند.
این مساله در مورد کتابها نیز صادق است; همه چیز را نباید در هرکتابى نوشت، و گرنه ممکن است موجب انحراف برخى از مردم شود یاآنها را مطابق معناى در خور فهمشان تفسیر کنند.
به عنوان مثال، عبارت «وحدت وجود» در فلسفه مطرح استعرفا هم مىگویند ما قایل به وحدت وجودیم.
اما برخى دیگر معنایى از این کلمه مىفهمند که با معناى فلاسفه وعرفا فرق دارد.
به همین دلیل، عرفا را متهم به کفر مىکنند; مىگویند:اگر «همه چیزخداست» یا «مجموع عالم وقتى با هم ترکیب شود خدا خواهد شد»،این کفر است.
اما عرفا هیچگاه «وحدت وجود» را به این معنا نمىدانستهاندممکن است ما آنچه را عرفا مىگویند، نفهمیم.
اما این معنایش آن نیست که آنان معناى غلطى اراده کردهاندممکن است معناى بلندى مورد نظر باشد که لفظ از ترسیم آن عاجز استنظیر این مطلب درباره مقامات انبیا و اولیا: نیز وجود داردبر حسب روایتى، روزى پیامبر اکرم(ص) در جایى نشسته بودند که حضرتعلى(ع) از مقابل ایشان عبور کرد.
حضرت فرمودند: «اگر نمىترسیدم که مردم درباره برادرم، على(ع)،چیزهایى را بگویند که نصارا درباره عیسىبن مریم(ع) مىگفتند،مقامات اورا به درستى بیان مىکردم.» یعنى:حضرت على(ع) مقاماتى دارد که اگر رسول خدا(ص) هم مىخواستآنها را براى مردم بگوید موجب سوء فهم مىشد و همانگونه که مسیحیانعیسى(ع) را خدا دانستند، مردم ما هم على(ع) را خدا مىخواندنداما عدهاى نمىتوانند حقیقت مقام او را درک کنند و «علىاللهى»شدهاند.
پس حتى رسول خدا(ص) هم همه مقامات حضرت على(ع) را برى اصحاب خاصخودبیان نکردهاند.
اگر مىبینیم امروزه درباره برخى از شخصیتهاى بزرگ اختلافهایى بینافراد وجود دارد به دلیل تفاوت مراتب فهم آنهاست; مثلا، همهنمىتوانند عظمت مقام حضرت زهرا(س) را درک کنند.
اما معنایش این نیست که العیاذ بالله مبغض اهلبیت: هستند،بلکهفهمشان بیش از این نیست. نباید توقع داشت همه مردم در مرتبهمعرفتخواص اولیاى خدا باشند
«اسرار» یا گفتار بیرون از حد تحمل
بنابراین، در مقام ارشاد و تعلیم، باید ظرفیتشنونده را در نظرداشت و چیزهایى را به او گفت کهصلاحیت آن را دارد. آنچه را شنوندهصلاحیتشنیدنش را ندارد از «اسرار» استیکى از مطالبى که ازاسرار است و نباید پیش همه اظهار کرد همانگونه که ذکر شد معارفىدرباره توحید، انبیا و اولیا(صلى الله علیهم اجمعین) است اگر بهاین مساله توجه نکنیم موجب گمراهى دیگران شدهایم و به اختلاف میانامت دامن زدهایم. اما اسرار مختص همین مسائل نیست. گاهى برخىاسرار مربوط به مسائل اجتماعى و سیاسى استائمه پس از امام حسین علیهم السلام بیشتر عمرشان را در حال تقیهگذراندند; زیرا حکومت نمىتوانستسخن آنان را مبنى بر ادعاى به حقبودن و شایستگى بر خلافتبپذیرد.
اگر آنان همهجا به این واقعیت تصریح مىکردند با آنها به همانصورتى برخورد مىکردند که با ائمه پیش از آنان:; همه آنها را بهزودى به شهادت مىرساندند.
بنابراین، براى اظهار این مطالب، ابتدا اهل آن پیدا مىکردند، سپسظرفیت او را مىسنجیدند، پس از آن به تدریج او را آماده مىکردند،بعد توضیح مىدادند که امام حقیقى کیست، چرا مدعیان دروغین خلافت،شایستگى این منصب را ندارند،....
ما بحمدالله، در یک کشور شیعى زندگى مىکنیم و برخى از این مطالبرابه راحتى مىتوانیم مطرح کنیم.
اما همین مطالب را هنوز هم در دیگر کشورهاى مسلمان نمىتوان بهصورتعریان مطرح کرد.
بنابراین، حفظ این اسرار یکى از واجبات است، و گرنه ممکن استدرخون امام معصوم شریک شویم.
از این رو، در روایت امام صادق(ع)، از یک سو، از کسانى که روشصحیحى در ارشاد دیگران دارند به صورت تلویحى، تعریف شده است و ازسوى دیگر، از کسانى که اسرار آنها را فاش مىکنند نکوهش گردیده استدر زمان امام صادق(ع) تعداد معدودى از مردم امامت ایشان را قبولداشتند، سایر مردم از حقانیت ایشان مطلع نبودند.
یا حتى در بین امامزادهها هم برخى از آنها با وجود آنکه افرادصالحى بودند، اما مسائل امامت را به درستى نمىدانستندامام راحل; یکى دوبار در بیاناتشان این مطلب را فرمودند که:مسالهائمه اثنى عشر، که براى ما روشن است، خیالنکنید که از روز اولبراىهمه مردم این چنین روشن بود.
در روایتى آمده است که میان امام باقر(ع) و زیدبن علىبن الحسن(ع)بحثىواقع شد.
(حضرت زید از شهداى بزرگوار اسلام است که روایات متعددى در مدحایشان رسیده، براى خدا قیام کرد و با حکومت غاصب جنگید)بحثبر سر این بود که پس از امام زینالعابدین(ع) چه کسى باید امامشود؟حرت زید استدلال مىکرد که «پدرم به من بسیار علاقهمند بود، حتىغذا را لقمه مىگرفت و در دهان من مىگذاشت.»
امام زینالعابدین(ع) هم در پاسخ مىگفتند: اگر امامت پس از ایشانحق شما بود، پس چرا به من نگفتند؟ بر حسب این روایت، مساله امامتحضرت باقر(ع) براى زید روشن نبوده است.
اما آنچه مورد نظر است اینکه حضرت زید پاسخ مىدهند: پدرم براى اینامامت مرا برایت روشن نکرد که دچار فتنه یا شک و نکار نشوىاینکه سند این روایت چهقدر صحیح است، بحث دیگرى است، اما نکته دراین است که در زمان خود ائمه هدى: هم مطالبى وجود داشته که حتىگاهى براى نزدیکانشان روشن نبوده و به صورت محرمانه بیانمىکردهاند البته این مسائل به همین صورت در زمان ما مطرح نیست،اما به هر حال، چیزهایى مطرح مىشود که باید در اظهار آنها سطحمخاطب را در نظر گرفت.
امام صادق(ع) مىفرمایند:«رحم الله قوم کانوا سراجا و منارا»;خداوند رحمت کند (آن دسته از شیعیان ما را) آنها را که چراغهایىنور افشان بودند.«(سراج» اعم از چراغ کوچک یا بزرگ است.
اما وقتى در کنار «منار» قرار گیرد به معناى چراغ کوچک است و«منار» به معناى چراغ پرنورى است که در جاى بلندى قرار مىدهندتا رهروان راه خود را بدان بیابند.
با این وصف، معلوم مىگردد که «منار» به معناى «ماذنه» نیست)منظور از این سخن حضرت آن است که خدا رحمت کند کسانى را که همنزدیکان خود را راهنمایى مىکردند و هم کسانى را که از آنها دوربودند
توافق گفتار با کردار; شرط اصلى تاثیر گفتار
از دیگر نکاتى که در مقام ارشاد و تعلیم دیگران، به خصوص در تربیتو تبلیغ مذهب صحیح، باید بدان توجه داشته باشیم.
این است که رفتار و گفتارمان با همدیگر توافق داشته باشد«نور» به آرامى و ملایمت در دیان اثر مىگذارد، در حالى که«نار» مىسوزاند و آزار دهنده است.
در مقام ارشاد و هدایت دیگران، باید مثل نور بود، نه نارنباید طورى حرف بزنیم که مخاطب و شنونده اذیتشود، نباید با تندىو خشونتبرخورد نماییم، باید با ملایمت رفتار کنیم تا حرف حق درشنونده اثر کند.
امام صادق(ع) در ادامه حدیث مىفرمایند: «کانوا دعاتا الیناباعمالهم و مجهود طاقتهم»; آنان (نه با زبان تنها)، بلکه بااعمالشان و نهایت توانشان مردم را به سوى ما دعوت مىکنند.
همانگونه که اشاره شد، گاهى رفتار یک شخص موجب مىشود که دیگران بهاو متمایل شوند و بدون اینکه بر سخن خود استدلال محکمى ارائه کندگفتارش مؤثر واقع مىشود.
بنابراین، در مقام ارشاد و نصیحت، تاثیر عمل کمتر از گفتار نیستبه همین دلیل، مىفرماید: خدا رحمت کند گروهى را که تمام توان خودرا صرف هدایت مردم کردند.
باید توجه داشته باشیم که وظیفه ما فقط عمل فردى به دستورات اسلامنیست; یکى از بزرگترین وظایف ما هدایت دیگران است، چه روحانىباشیم که رسما این مسوولیت را پذیرفتهایم و چه غیر روحانىهر کس باید به قدر توان خود، دیگران را هدایت کند.
اگر بینى که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینى گناه است وقتى مىبینیم دیگران گمراه مىشوند، باید دست آنها را بگیریم وراهنماییشانکنیم. اما این راهنمایى وقتى مؤثر واقع مىشود که رفتارما با گفتارمانهمراه باشد.
گاهى حتى اگر رفتار ما درستباشد، به گفتار هم نیازى نیست، به شرطآنکه هدایت را وظیفه خود بدانیم و مراقب رفتار و گفتارمان باشیمباید توجه کنیم که ما مىتوانیم براى همسر، فرزند، دوستانونزدیکانمان الگو باشیم. ولى امام(ع) در بخش دیگرى از سخنانشان بهصورت تلویحى، از کسانى که مىخواهند مردم را به سوى ائمه اطهار:
هدایت کنند اما کارشان نتیجه منفى دارد، نکوهش مىکنند: «لیس کمنیذیغ اسرارنا»; نه مانند کسانىکه اسرار ما را فاش مىکنند. چنینکسانى به جاى اینکه به شیوهاى صحیح، مردم را به راه درست رهنونشوند، با افشاى اسرار اهلبیت:، از هدایت آنها جلوگیرى مىنمایندبنابراین، باید مراقب باشیم و بکوشیم که رفتارمان در دیگراناثرمطلوب داشته باشد، نه اثر نامطلوب.
- لینک منبع
تاریخ: جمعه , 07 بهمن 1401 (05:35)
- گزارش تخلف مطلب