امروز سه شنبه 13 آذر 1403 http://zero.cloob24.com
0

بدون شک، همه انسان‏هادر زندگى اجتماعى خود به صورت‏هاى گوناگون، بریکدیگر آثار مطلوب یا غیر مطلوب مى‏گذارند.

بیش‏تر این تاثیرها از راه گفتار است، تنها یکى از آن‏ها از راه‏رفتار مى‏باشد و دیگران را تحت تاثیر قرار مى‏دهد.

این موضوع بحث گسترده‏اى در چندین رشته از علوم انسانى است که اصل‏آن مربوط به روان‏شناسى است.

بنابراین، با ذکر چند جمله نمى‏توان تمام جوانب این موضوع را موردبحث قرار داد.

اما به اجمال، به چند نکته اشاره مى‏شود:

الف تاثیر گفتارى‏تاثیر گفتارى انسان‏ها بر یکدیگر گاهى به صورت تعلیم و تعلم جلوه‏مى‏کند و رابطه بین معلم و متعلم را مى‏سازد، خواه به صورت تعلیم وتعلم رسمى باشد و خواه غیر رسمى، اما گاهى ارتباط تعلیمى به‏صورت‏هاى دیگرى بین افراد برقرار مى‏شود.

بنابراین، دایره تعلیم و تعلم بسیار گسترده است.

یکى از اشکال آن «تبلیغ‏» است.

تاثیرى که دستگاه‏هاى تبلیغاتى بر افراد دارند از دیگر دستگاه‏هاى‏تعلیم و تربیت کم‏تر که نیست، بلکه گاهى بیش‏تر هم هست‏گاهى بدون این‏که خودمان توجه داشته باشیم که از کجا تاثیرپذیرفته‏ایم، احساس مى‏کنیم که رفتارمان تغییر کرده است، دیروز طوردیگرى بوده‏ایم و امروز جور دیگرى شده‏ایم.

بسیارى از اوقات تصور مى‏کنیم خودمان خواسته‏ایم تغییر کنیم و عاملى‏بر ما تاثیر نگذاشته، اما واقع آن است که تحت تاثیر واقع شده‏ایم‏و رفتارمان را از جایى اقتباس کرده‏ایم.

دامنه تاثیرگذارى‏هاى رفتارى بر دیگران بسیار وسیع است‏نمونه بارز آن گروه‏هایى است که چه پیش از انقلاب و چه پس از آن‏تشکیل شد.

در سطح پایین، اگر بخواهیم مثال برنیم، نمونه‏اش گروه‏هاى خودجوش‏دانش‏آموزى است; مثلا، دانش‏آموزى که موقعیت‏بهترى از لحاظ بیان یاجاذبه گفتارى یا مانند آن دارد مى‏تواند بیش از نود درصددانش‏آموزان را تحت تاثیر قرار دهد.

از لحاظ جامعه‏شناسى، تحقیق و اثبات شده است که یک دانش‏آموزمى‏تواند از نظر طرز فکر و رفتار، یک کلاس را عوض کند; از لحاظ نوع‏لباس، نشستن در کلاس و مانند آن.

به عنوان مثال، دانش‏آموزى که لباس خاصى مى‏پوشد، در مدت کوتاهى‏دیگران هم با آن لباس علاقه‏مند مى‏شوند و از او تقلید مى‏کننددر سایر زمینه‏هاى رفتارى و یا گفتارى نیز مساله به همین صورت است‏به دلیل این‏گونه تاثیرگذارى‏ها رفتارى یا گفتارى است که اسلام‏مساله دعوت، ارشاد و تبلیغ را به صورت «امر به معروف‏» و «نهى‏از منکر» مطرح کرده است.

ب تاثیرات رفتارى‏اصولا در زمینه بحث نظرى و فکرى، گاهى کسى مساله‏اى را مطرح مى‏کندو برایش استدلال منطقى ارائه مى‏کند.

در این صورت، اگر بحث استدلال محکمى داشته باشد در شنونده تاثیرمى‏گذارد.

اما گاهى استدلال محکم نیست، اما نحوه بیان و برخورد گوینده طورى‏است که مخاطب را تحت تاثیر قرار مى‏دهد; مثلا، گوینده شخص درستکارو وزینى است، وقتى حرف مى‏زند، پنجاه درصد تاثیر حرفش به دلیل‏شخصیت مقبول او و موقعیتى است که نزد مخاطب دارد.

عکس این مطلب هم صادق است نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت این‏است که بخصوص جوانان، دوست دارند وقتى سخن تازه‏اى مى‏شنوند از آن‏تاثیر بپذیرند و آن را براى دیگران نقل کنند; مثلا، اگر سخن‏شگفت‏انگیز و مهمى باشد که دیگران نشنیده‏اند دوست دارند آن را نقل‏کنند.

ضرورت توجه به سطح مخاطب در گفتار

اما در مطالبى که مى‏خواهیم براى دیگران نقل کنیم، باید به نوع‏مخاطبمان هم توجه داشته باشیم و دقت کنیم که آیا سخن ما در اوتاثیر به جا مى‏گذارد یا تاثیر غیر مطلوب، آیا اگر مطلبى علمى‏است، مخاطب توان درک آن را دارد یا نه؟ بسیارى از معارف براى همه‏مردم قابل درک نیست.

بنابراین، در نقل مطالب، باید به ظرفیت ذهنى و پایه معرفتى افرادتوجه داشت; همه چیز را نباید براى همه کس گفت.

به همین دلیل، در کتب روایى، بابى تحت عنوان «کتمان سر» وجوددارد.

روایات بسیارى از ائمه هدى: در این زمینه ورد شده است که اسرار مارا کتمان کنید و به دیگران نگویید.

شاید سؤال شود که مگر اسرار آن‏ها چه بوده است که نباید به دیگران‏گفته شود و نباید موجب اذاعه و فاش شدن آن‏ها شویم؟ یا چرا بعضى ازافرادى که اسرار آن‏ها را فاش کرده‏اند مورد لعن واقع شده‏اند؟ یاچرا اگر بر برخى افراد بلاهایى نازل شده علت آن افشاى اسرار آن‏هاذکر شده است؟ آیا ما هم اسرارى مى‏دانیم که باید از دیگران کتمان‏کنیم آیا این روایات شامل حال ما هم مى‏شود یا فقط شامل عده‏اى ازاصحاب سر مى‏شود که باید آن‏ها را کتمان کنند؟ آیا همه چیز رامى‏توان همه جا گفت؟ ملاک این مطلب چیست؟این روایت‏به این مطلب‏اشاره دارد که انسان در مقام راهنمایى دیگران، یابد به ظرفیت‏مخاطب توجه داشته باشد نباید همه مطالب را یکجا به مخاطب منتقل‏کرد. ممکن است افراد به دلیل ضعف عقل، تحمل درک برخى مطالب رانداشته باشند.

علاوه بر این، برخى از موضوعات از جمله معارف بلند درباره توحید یامقامات انبیا: و اولیاست که همه کس توان درک آن را ندارندبنابراین، از جمله اسرار محسوب مى‏شود که نباید به همه کس گفت، وگرنه موجب گمراهى آن‏ها مى‏شود.

به عنوان مثال، پیامبر(ص) در روایتى مى‏فرمایند: «لو علم ابوذر وما فى قلب سلمان لقتله.» اگر ابوذر بدانچه در دل سلمان مى‏گذرد آگاهى یابد او را مى‏کشداین با وجود آن است که پیامبر(ص) بین آن‏ها برادرى ایجاد کرده بودو آن‏ها هر دو از نظر پایه ایمان و معرفت، در سطحى بالا و نزدیک به‏هم قرار داشتند.

از این مطلب به دست مى‏آید که معارف بلندى وجود دارد که به لفظ درنمى‏آیند; وقتى به صورت لفظ درآید، مردم معناى دیگرى از آن مى‏فهمندبنابراین، نباید آن‏ها را پیش هر کس مطرح کرد، و گرنه یا گوینده رامتهم به کفر مى‏نمایند یا خودشان به کفر کشیده مى‏شوند و یا نسبت‏به‏دیگران سوءظن پیدا مى‏کنند.

این مساله در مورد کتاب‏ها نیز صادق است; همه چیز را نباید در هرکتابى نوشت، و گرنه ممکن است موجب انحراف برخى از مردم شود یاآن‏ها را مطابق معناى در خور فهمشان تفسیر کنند.

به عنوان مثال، عبارت «وحدت وجود» در فلسفه مطرح است‏عرفا هم مى‏گویند ما قایل به وحدت وجودیم.

اما برخى دیگر معنایى از این کلمه مى‏فهمند که با معناى فلاسفه وعرفا فرق دارد.

به همین دلیل، عرفا را متهم به کفر مى‏کنند; مى‏گویند:اگر «همه چیزخداست‏» یا «مجموع عالم وقتى با هم ترکیب شود خدا خواهد شد»،این کفر است.

اما عرفا هیچ‏گاه «وحدت وجود» را به این معنا نمى‏دانسته‏اندممکن است ما آنچه را عرفا مى‏گویند، نفهمیم.

اما این معنایش آن نیست که آنان معناى غلطى اراده کرده‏اندممکن است معناى بلندى مورد نظر باشد که لفظ از ترسیم آن عاجز است‏نظیر این مطلب درباره مقامات انبیا و اولیا: نیز وجود داردبر حسب روایتى، روزى پیامبر اکرم(ص) در جایى نشسته بودند که حضرت‏على(ع) از مقابل ایشان عبور کرد.

حضرت فرمودند: «اگر نمى‏ترسیدم که مردم درباره برادرم، على(ع)،چیزهایى را بگویند که نصارا درباره عیسى‏بن مریم(ع) مى‏گفتند،مقامات اورا به درستى بیان مى‏کردم.» یعنى:حضرت على(ع) مقاماتى دارد که اگر رسول خدا(ص) هم مى‏خواست‏آن‏ها را براى مردم بگوید موجب سوء فهم مى‏شد و همان‏گونه که مسیحیان‏عیسى(ع) را خدا دانستند، مردم ما هم على(ع) را خدا مى‏خواندنداما عده‏اى نمى‏توانند حقیقت مقام او را درک کنند و «على‏اللهى‏»شده‏اند.

پس حتى رسول خدا(ص) هم همه مقامات حضرت على(ع) را برى اصحاب خاص‏خودبیان نکرده‏اند.

اگر مى‏بینیم امروزه درباره برخى از شخصیت‏هاى بزرگ اختلاف‏هایى بین‏افراد وجود دارد به دلیل تفاوت مراتب فهم آن‏هاست; مثلا، همه‏نمى‏توانند عظمت مقام حضرت زهرا(س) را درک کنند.

اما معنایش این نیست که العیاذ بالله مبغض اهل‏بیت: هستند،بلکه‏فهمشان بیش از این نیست. نباید توقع داشت همه مردم در مرتبه‏معرفت‏خواص اولیاى خدا باشند

«اسرار» یا گفتار بیرون از حد تحمل

بنابراین، در مقام ارشاد و تعلیم، باید ظرفیت‏شنونده را در نظرداشت و چیزهایى را به او گفت که‏صلاحیت آن را دارد. آن‏چه را شنونده‏صلاحیت‏شنیدنش را ندارد از «اسرار» است‏یکى از مطالبى که ازاسرار است و نباید پیش همه اظهار کرد همان‏گونه که ذکر شد معارفى‏درباره توحید، انبیا و اولیا(صلى الله علیهم اجمعین) است اگر به‏این مساله توجه نکنیم موجب گمراهى دیگران شده‏ایم و به اختلاف میان‏امت دامن زده‏ایم. اما اسرار مختص همین مسائل نیست. گاهى برخى‏اسرار مربوط به مسائل اجتماعى و سیاسى است‏ائمه پس از امام حسین علیهم السلام بیش‏تر عمرشان را در حال تقیه‏گذراندند; زیرا حکومت نمى‏توانست‏سخن آنان را مبنى بر ادعاى به حق‏بودن و شایستگى بر خلافت‏بپذیرد.

اگر آنان همه‏جا به این واقعیت تصریح مى‏کردند با آن‏ها به همان‏صورتى برخورد مى‏کردند که با ائمه پیش از آنان:; همه آن‏ها را به‏زودى به شهادت مى‏رساندند.

بنابراین، براى اظهار این مطالب، ابتدا اهل آن پیدا مى‏کردند، سپس‏ظرفیت او را مى‏سنجیدند، پس از آن به تدریج او را آماده مى‏کردند،بعد توضیح مى‏دادند که امام حقیقى کیست، چرا مدعیان دروغین خلافت،شایستگى این منصب را ندارند،....

ما بحمدالله، در یک کشور شیعى زندگى مى‏کنیم و برخى از این مطالب‏رابه راحتى مى‏توانیم مطرح کنیم.

اما همین مطالب را هنوز هم در دیگر کشورهاى مسلمان نمى‏توان به‏صورت‏عریان مطرح کرد.

بنابراین، حفظ این اسرار یکى از واجبات است، و گرنه ممکن است‏درخون امام معصوم شریک شویم.

از این رو، در روایت امام صادق(ع)، از یک سو، از کسانى که روش‏صحیحى در ارشاد دیگران دارند به صورت تلویحى، تعریف شده است و ازسوى دیگر، از کسانى که اسرار آن‏ها را فاش مى‏کنند نکوهش گردیده است‏در زمان امام صادق(ع) تعداد معدودى از مردم امامت ایشان را قبول‏داشتند، سایر مردم از حقانیت ایشان مطلع نبودند.

یا حتى در بین امامزاده‏ها هم برخى از آن‏ها با وجود آن‏که افرادصالحى بودند، اما مسائل امامت را به درستى نمى‏دانستندامام راحل; یکى دوبار در بیاناتشان این مطلب را فرمودند که:مساله‏ائمه اثنى عشر، که براى ما روشن است، خیال‏نکنید که از روز اول‏براى‏همه مردم این چنین روشن بود.

در روایتى آمده است که میان امام باقر(ع) و زیدبن على‏بن الحسن(ع)بحثى‏واقع شد.

(حضرت زید از شهداى بزرگوار اسلام است که روایات متعددى در مدح‏ایشان رسیده، براى خدا قیام کرد و با حکومت غاصب جنگید)بحث‏بر سر این بود که پس از امام زین‏العابدین(ع) چه کسى باید امام‏شود؟حرت زید استدلال مى‏کرد که «پدرم به من بسیار علاقه‏مند بود، حتى‏غذا را لقمه مى‏گرفت و در دهان من مى‏گذاشت.»

امام زین‏العابدین(ع) هم در پاسخ مى‏گفتند: اگر امامت پس از ایشان‏حق شما بود، پس چرا به من نگفتند؟ بر حسب این روایت، مساله امامت‏حضرت باقر(ع) براى زید روشن نبوده است.

اما آنچه مورد نظر است این‏که حضرت زید پاسخ مى‏دهند: پدرم براى این‏امامت مرا برایت روشن نکرد که دچار فتنه یا شک و نکار نشوى‏این‏که سند این روایت چه‏قدر صحیح است، بحث دیگرى است، اما نکته دراین است که در زمان خود ائمه هدى: هم مطالبى وجود داشته که حتى‏گاهى براى نزدیکانشان روشن نبوده و به صورت محرمانه بیان‏مى‏کرده‏اند البته این مسائل به همین صورت در زمان ما مطرح نیست،اما به هر حال، چیزهایى مطرح مى‏شود که باید در اظهار آن‏ها سطح‏مخاطب را در نظر گرفت.

امام صادق(ع) مى‏فرمایند:«رحم الله قوم کانوا سراجا و منارا»;خداوند رحمت کند (آن دسته از شیعیان ما را) آن‏ها را که چراغ‏هایى‏نور افشان بودند.«(سراج‏» اعم از چراغ کوچک یا بزرگ است.

اما وقتى در کنار «منار» قرار گیرد به معناى چراغ کوچک است و«منار» به معناى چراغ پرنورى است که در جاى بلندى قرار مى‏دهندتا رهروان راه خود را بدان بیابند.

با این وصف، معلوم مى‏گردد که «منار» به معناى «ماذنه‏» نیست)منظور از این سخن حضرت آن است که خدا رحمت کند کسانى را که هم‏نزدیکان خود را راهنمایى مى‏کردند و هم کسانى را که از آن‏ها دوربودند

توافق گفتار با کردار; شرط اصلى تاثیر گفتار

از دیگر نکاتى که در مقام ارشاد و تعلیم دیگران، به خصوص در تربیت‏و تبلیغ مذهب صحیح، باید بدان توجه داشته باشیم.

این است که رفتار و گفتارمان با همدیگر توافق داشته باشد«نور» به آرامى و ملایمت در دیان اثر مى‏گذارد، در حالى که‏«نار» مى‏سوزاند و آزار دهنده است.

در مقام ارشاد و هدایت دیگران، باید مثل نور بود، نه نارنباید طورى حرف بزنیم که مخاطب و شنونده اذیت‏شود، نباید با تندى‏و خشونت‏برخورد نماییم، باید با ملایمت رفتار کنیم تا حرف حق درشنونده اثر کند.

امام صادق(ع) در ادامه حدیث مى‏فرمایند: «کانوا دعاتا الیناباعمالهم و مجهود طاقتهم‏»; آنان (نه با زبان تنها)، بلکه بااعمالشان و نهایت توانشان مردم را به سوى ما دعوت مى‏کنند.

همان‏گونه که اشاره شد، گاهى رفتار یک شخص موجب مى‏شود که دیگران به‏او متمایل شوند و بدون این‏که بر سخن خود استدلال محکمى ارائه کندگفتارش مؤثر واقع مى‏شود.

بنابراین، در مقام ارشاد و نصیحت، تاثیر عمل کم‏تر از گفتار نیست‏به همین دلیل، مى‏فرماید: خدا رحمت کند گروهى را که تمام توان خودرا صرف هدایت مردم کردند.

باید توجه داشته باشیم که وظیفه ما فقط عمل فردى به دستورات اسلام‏نیست; یکى از بزرگ‏ترین وظایف ما هدایت دیگران است، چه روحانى‏باشیم که رسما این مسوولیت را پذیرفته‏ایم و چه غیر روحانى‏هر کس باید به قدر توان خود، دیگران را هدایت کند.

اگر بینى که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینى گناه است وقتى مى‏بینیم دیگران گمراه مى‏شوند، باید دست آن‏ها را بگیریم وراهنماییشان‏کنیم. اما این راهنمایى وقتى مؤثر واقع مى‏شود که رفتارما با گفتارمان‏همراه باشد.

گاهى حتى اگر رفتار ما درست‏باشد، به گفتار هم نیازى نیست، به شرط‏آن‏که هدایت را وظیفه خود بدانیم و مراقب رفتار و گفتارمان باشیم‏باید توجه کنیم که ما مى‏توانیم براى همسر، فرزند، دوستان‏ونزدیکانمان الگو باشیم. ولى امام(ع) در بخش دیگرى از سخنانشان به‏صورت تلویحى، از کسانى که مى‏خواهند مردم را به سوى ائمه اطهار:

هدایت کنند اما کارشان نتیجه منفى دارد، نکوهش مى‏کنند: «لیس کمن‏یذیغ اسرارنا»; نه مانند کسانى‏که اسرار ما را فاش مى‏کنند. چنین‏کسانى به جاى این‏که به شیوه‏اى صحیح، مردم را به راه درست رهنون‏شوند، با افشاى اسرار اهل‏بیت:، از هدایت آن‏ها جلوگیرى مى‏نمایندبنابراین، باید مراقب باشیم و بکوشیم که رفتارمان در دیگران‏اثرمطلوب داشته باشد، نه اثر نامطلوب.

تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه